تو چ ـرا می جنگـ ـی؟
پسـ ـرم می پرسـ ـد:
مـ ن تفنگــ ـم در مشـ ت
کــوله بـارم بر پشـ ت
بنـ ـد پوتینــ ـم را محکـ ـم میبنــدم
مــادرم
آب و آیینــ ـه و قـ ـرآن در دسـ ت
روشنـ ـی در دل مـ ن می بـ ـارد
پسـ ـرم بار دگـ ـر می پرسـ ـد تو چ ــرا می جنگــ ی؟
با تمــام دل خــود می گویــ م:
تا چـ ـراغ از تو نگیـ ـرد دشمــ ن
محمد رضا عبدالملکیان
شهید منتظر مرگ نمی ماند، يلكه اوست که مرگ را برمی گزیند.
شهید پیش از آنکه مرگ ناخواسته به سراغ او بیاید،
به اختیار خویش می میرد و لذت زیستن را نیز می یابد
نه همانند کسي که دغدغه مرگ حتی آنی او را به خود وا نمی گذاردش
و خود را به ریسمان پوسیده غفلت میآویزد
پشت اتوبوس نوشته بود: "سفر بخیر"! پسرک نمی دانست ماشین معنایش چیست؟ از نظر او سفر همیشه خوب بود و خیر! اتوبوس از مقابل ماشینشان گذشت و رفت. پدر پایش را روی گاز گذاشته بود و تخت گاز می رفت. چنان که هیچ ماشینی به گرد سرعتش نمی رسید. لحظه ای بعد در پمپ بنزین وسط اتوبان توقف کوتاهی داشتند و باز هم حرکت! روی دیوار پمپ بنزین جمله ای نوشته بود: "به کجا چنین شتابان؟". پدر جمله را بلند خواند و بعد پوزخندی زد و گفت: به کجا؟ معلوم است ... مقصد دوراست و ما عجول!
راه طولانی و خسته کننده بود، اما پدر معتقد بود که باید تخت گاز رفت و زمان را به محاصره درآورد. هوا رو به تاریکی بود و هنوز تا مقصد راه زیادی مانده بود. پسرک دلش می خواست از ماشین پیاده شود و کمی شیطنت کند، اما عجله پدر به او این امکان را نمی داد که کناره جاده از هوای آزاد لذت ببرد و خستگی در کند. ماشین همچنان در حرکت بود و پای پدر سرسختانه، بر پدال گاز می فشرد ...
هوا تاریک تر و تاریک تر می شد و ستاره ها کم کم چشمک زنان در آسمان خودنمایی می کردند. پسرک سرش را به سمت آسمان بلند کرد اما سرعت ماشین آنقدر زیاد بود که ستاره ها عقب می ماندند و ماشین از زیبایی آنها عبور می کرد. پلک های پسرک سنگین شده بود و احساس خستگی شدید می کرد. پس سرش را روی شانه مادر بزرگ گذاشت و با نوازش او آرام به خواب رفت. شاید خدا نمی خواست که او بیدار باشد و صحنه دلخراشی را که لحظه ای بعد رخ خواهد داد ببیند.
پسرک که خوابید، سکوت سردی فضای ماشین را فراگرفت. مادر بزرگ خمیازه ای کشید و مادر سرش را که دردی مبهم گرفته بود به پشتی صندلی ماشین تکیه داد. پدر اما حاضر نبود حتی لحظه ای اتومبیل را نگه دارد و هوایی بخورد. سرانجام مادر و مادربزرگ هم به خواب رفتند و حالا پدر با سرعت بیشتر حرکت می کرد که سریعتر به مقصد برسد.
راه یکنواخت و طولانی بود و پدر که از صبح رانندگی کرده بود، در پاهایش احساس خستگی می کرد. با این حال معتقد بود که باید از زمان استفاده کرد و سریعتر به مقصد رسید. در همین فکرها بود که حس کرد پلک هایش سنگین شده و به سختی باز مانده اند. با این حال لجاجت می کرد و آنقدر به خودش مطمئن بود که هیچ گاه تصور نمی کرد، خواب بر او غلبه کند. اما آدمیزاد ضعیف است و غیرقابل پیش بینی؛ حادثه هم هیچ گاه خبر نمی کند.
شاید در یک چشم به هم زدن اتفاق افتاد، آنچه نباید اتفاق می افتاد. همه اعضای خانواده در خواب بودند که ناگهان با یک صدای مهیب از خواب بیدار شدند و بعد هیچ کس به یاد نیاورد که چه اتفاقی افتاده است. وقتی چشمان پسرک باز شد که پرستار، تخت او را با عجله از راهروی طویل بیمارستان عبور می داد و پسرک فقط مهتابی های سقف راهروی بیمارستان را می دید که با سرعت از جلوی چشمانش می گذشتند.
اولین چیزی که در حین درد شدید به ذهن پسرک رسید این بود که خوب شد ماهی کوچولو را با خودم نیاوردم و گرنه در تصادف از بین می رفت. پسرک در فکر ماهی اش بود و نمی دانست که پدر لحظه ای پیش در اتاق icu جان باخت و او را با تمام آرزوهای کودکانه اش تنها گذاشت ...
اصولا تصادف کلمه وحشتناکی است و هیچ کس دلش نمی خواهد این پدیده دلخراش را تجربه کند. اما از زمانی که اتومبیل اختراع شده تصادف هم جزو مسائل اجتناب ناپذیری شد که با این ارابه آهنی مناسبت پیدا می کرد. طبیعتا از زمانی که اتومبیل وارد ایران شد، تصادف هم همراه با آن به کشور ما آمده اما اینکه اولین تصادف در چه زمانی در ایران اتفاق افتاده مساله جالبی است که جای تامل دارد. واقعا اولین قربانی تصادف در ایران چه کسی بود؟
اما خوب که نگاه کنیم می بینیم نمی توانیم تقصیر بی احتیاطی خودمان را گردن فلک و روزگار و سرنوشت و خدا بیندازیم و بگوییم همه برای ما بدخواسته اند. واقعیت این است که خدا هیچ وقت برای بندگانش بد نمی خواهد. این خود ما هستیم که با ندانم کاری بدی ها را وارد زندگی می کنیم و به چه کنم چه کنم می افتیم.
از کشته شدگان که بگذریم، می رسیم به مصدومان تصادفات که این افراد هم درجه مصدومیتشان یکسان نیست گاهی یک فرد آسیب دیده از تصادف ناچار است تا آخر عمر عواقب ناشی از تصادف را به همراه داشته باشد. قطع عضو یا قطع نخاع، شکستگی دست و پا و لگن و سر و سایر موارد تنها بخش کوچکی از عوارضی است که آسیب دیدگان حوادث رانندگی را تحت تاثیر قرار می دهد و اینها آسیب های آشکار یک تصادف است، چرا که یک تصادف آسیب های پنهان را هم به دنبال دارد. ضمن اینکه هزینه های کمرشکن درمان هم بر فرد آسیب دیده و خانواده اش تحمیل خواهد شد.
همه اینها هشداری است برای ما که دلمان می خواهد همه روزهای زندگی مان زیبا باشد. برای ما که هر ساله در اولین لحظات سال بر سر سفره هفت سین دعا می کنیم حول حالنا الی احسن الحال. اما آیا برای احسن الحال تلاشی می کنیم؟ آیا برای دوام سلامتی احتیاط می کنیم؟ آیا به خاطرمان می سپاریم که دیر رسیدن بهتر از هرگز نرسیدن است؟ اما ای کاش برای برآورده شدن دعاهایمان کمی هم تلاش کنیم و برای سفری سالم و آرام کمی احتیاط به خرج دهیم تا سفرمان عزا نشود. و تابستان که یکی از فصل های پر سفر است، اما باید به هر نحوی تلاش کرد تا سفر را بر خود و دیگران به خیر منتهی کنیم.
رفیعی با دستای خونی وارد سنگر شد
رنگم پرید...فکر کردم بلایی سر حمزوی اومده ...از سنگر پریدم بیرون ...دیدم دستای اونم خونیه ...
پرسیدم چی شده؟...گفتن:برو عقب ماشین رو نگاه کن ...
یه گونی خونی عقب ماشین بود ...
داخل گونی یه شهید که سر و پا نداشت.
..یه پیراهن سفید به تن داشت و دکمه ی یقه رو تا اخر بسته بود
بچه ها گفتن:برای شستشو ی بیل مکانیکی،جایی رو کندیم تا به آب برسیم
. آب زلال که شد ...دیدیم یه تیکه لباس از زیر خاک معلومه ...کندیم ...تا به پیکر سالم یه شهید رسیدیم ...خون تازه از حلقومش بیرون میزد ...اصلا اونجا اثری از جنگ نبود ...یقین داشتیم شهیدی نیست ...هرچی بازم گشتیم شهید دیگه ای پیدا کنیم هیچی پیدا نکردیم ...
خیلی وقتا خود شهدا میان به مید ون ...تا پیداشون کنیم ...
شهدا بیایید به میدون مارو پیدا کنید ... ما گم شدیم ..
شهدا امروز شرمنده ایم. . .
شرمنده ایم که چادر از سر ناهیان از منکر میکشند. . . .
آنها را کتک میزنند. . .
به آنها فحاشی میکنند . . .
هتک حرمتشان میکنند. . .
و در نهایت با وثیقه گذاشتن قبض برق از بازداشتگاه آزاد میشوند. . .
و چه زیبا گفت شهید آوینــــــــی:
در جمهوری اسلامی همه آزادند الا حزب اللهی ها . . .
بــا خــیـلــی هــا مـیـتـونـسـتـیـم بـاشـیـم
خــودمـــون نـخـواسـتـیـم
ولـــی گــفـتــن نــمـیـتـونـی
.....
خـودشــون بــهــمــون پــیــشــنـهـاد دادن
قــبــول نــکــردیــم
گــفــتــن لــیــاقــتــمــون را نــداشـــتـــــ
هــیـچـی نـگـفـتـیـم
.....
خــیــلــی کــارا رو مــیـتـونـسـتـیـم بـکـنـیـم و نـکـردیـم
گـفـتـن بـلـد نـبـودی
گــفـتـیـم بـاشـه
.....
خــریــتـــــ هــایــی بــود کــه مــیــشــد انـجــام داد
انــجــام نــدادیــم
گــفـتـن عُــرضــه نــداشــتــی
....
کــســی تــو زنــدگــیــمـون نـبـود
گـفـتـن ایــن چـهـار تــا چــهــار تــا داره
سـکـوتــــــــ کــردیــم
....
دخــتــرو پـسـر بـهـمـون تـیـکـه انـداخـتـن
جــوابـشـونــو نــدادیــم
گـفـتـن ایـــن پــســره اُمــُـلــه
.....
بــه خـونــه و مــاشـیـن و تـیـپـــ و مــدل مــو و و قـیـافـمـون خـنـدیـدن
ســرمــونــو انــداخـتـیـم پــایــیـن و رد شــدیــم
گــفــتــن لــابــد بـچــه فـقـیــره
.....
حــرفــاشــون نـیـش داشــت انــدازه مـار افــعــی
گــفـتــن شـوخــی مـیـکـنـیـم
....
و ایـــن جــریــان تــو زنــدگــی ادامـــه داره .
همت همت مجنون
حاجی صدای منو میشنوید
همت همت مجنون
مجنون جان به گوشم
حاج همت اوضاع خیلی خرابه برادر
محاصره تنگ تر شده ...
اسیرامون خیلی زیاد شدند اخوی....
خواهرا و برادرا را دارند قیچی می کنند ....
اینجا شیاطین مدام شیمیایی می زنند....
خیلی برادر به بچه ها تذکر می دیم ولی انگار دیگه اثری نداره ...
عامل خفه کننده دیگه بوی گیاه نمی ده، بوی گناه می ده ...
همــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــت جان
فکر نمی کنم حتی هنوز نیمه ی راهم باشیم ....
حاجی اینجا به خواهرا همش میگیم پر چادرتون رو حائل کنید تا بوی گناه مشامتونو اذیت نکنه
ولی کو اخوی گوش شنوا...
حاجی برادرامونم اوضاعشون خرابه.......
همش می گیم برادر نگاهت برادر نگاهت ....
حاجی این ترکش های نگاه برادرا فقط قلبو میزنه
کمک می خوایم حاجی .......
به بچه های اونجا بگو کمکــــــــــــــــــــــــــــــ برسونند
داری صدا رو.......
همت همت مجنون.......
ر
وقتی که نامش "ضعیفه" شد!
وقتی که "کرّمنا بنی آدم" ی را که خدا برایش قرار داده بود نادیده گرفتیم!
وقتی که "ریحانه" بودنش فراموش شد و "قهرمانه" نبودنش به خاطر کسی نیامد!
وقتی که "سیدة فی بیتها" را کسی یاد نگرفت!
وقتی که واژه های "تنبیه" و "تربیت" در مورد او اشتباه به کار گرفته شد!
وقتی که برچسب "نواقص العقول ها و ...." را بد فهمیدیم!
وقتی که محبت به او را "زن ذلیلی" معنا کردیم و اخلاق انبیاء را به فراموشی سپریم!
وقتی که بزرگترین و مهم ترین کار خلقت که "تربیت" باشد را به "کهنه شویی" مبدل کردیم!
وقتی که زحمات طاقت فرسای او را نادیده گرفتیم!
وقتی که بزرگترین ظلم ها را در حق او روا داشتیم!
وقتی که فکر سر باز کردن این عقده های امروز را نمی کردیم!
از این بهتر نخواهد شد !!!
وقتی که خود این چنین خودزنی کردیم ، کار آنهایی که زن را به عنوان کالا معرفی کردند را آسان کردیم.
و حال چه انتظاری داریم که گوشی شنوا برای امر به معروف و نهی از منکر ها وجود داشته باشد.
مادر جان کجا میروی؟
گفت میرم خانه پسرم .
گفتم نزدیک ؟
گفت نه بلوار ابوذر
گفتم بیا من میرسونمت
گفت مزاحمت نمیشم پسرم!
گفتم چه مزاحمتی بیا میرسونمت
اومد و به سختی سوار ماشین شد و وقتی راه افتادیم حین حرکت ازش پرسیدم مادر کیو تو بهشت زهرا(س) داری که با این سن و سال به خاطرش خودت رو به زحمت انداختی؟
در جواب گفت تمام هستیم و تنها فرزندم در جنگ شهید شده وقبلنا هر هفته می اومدم و لی الان که پیر شدم دیگه هر وقت بتونم میام.
من که با شنیدم این حرفش بغض به گلوم فشار آورده بود با سختی ازش پرسیدم مادر جان با چی میایی؟ کسی میرسونتت؟
گفت نه پسرم با مترو اتو بوس میام
گفتم پس چرا الان داشتی پیاده بر میگشتی؟
گفت تنها پولی که داشتم رو امروز دادم و بری پسرم گل خریدم و گذاشتم بالای سر قبرش و دیگه پول نداشتم که بلیط مترو بخرم برای همین پیاده راه افتادم که برم سمت خونه!
هش گفتم: امام زمان (عج) رو دوست داری؟گفت: آره ! خیلی دوسش دارم
گفتم: امام زمان حجاب رو دوست داره یا نه؟گفت: آره!
گفتم : پس چرا کاری که آقا دوست داره انجام نمیدی؟
گفت: خب چیزه!…. ولی دوست داشتن امام زمان عج به ظاهر نیست ، به دله
گفتم: از این حرف که میگن به ظاهر نیست ، به دله بدم میاد
گفت: چرا؟براش یه مثال زدم:گفتم: فرض کن یه نفر بهت خبر بده که شوهرت با یه دختر خانوم دوست شده و الان توی یه رستوران داره باهاش شام می خوره. تو هم سراسیمه میری و می بینی بله!!!! آقا نشسته و داره به دختره دل میده و قلوه می گیره.عصبانی میشی و بهش میگی: ای نامرد! بهم خیانت کردی؟
بعد شوهرت بلند میشه و بهت میگه : عزیزم! من فقط تو رو دوست دارم. بعد تو بهش میگی: اگه منو دوست داری این دختره کیه؟ چرا باهاش دوست شدی؟ چرا آوردیش رستوران؟ اونم بر می گرده میگه: عزیزم ظاهر رو نبین! مهم دلمه! دوست داشتن به دله…
دیدم حالتش عوض شده
بهش گفتم: تو این لحظه به شوهرت نمیگی: مرده شور دلت رو ببرن؟ تو نشستی با یه دختره عشقبازی می کنی بعد میگی من تو دلم تو رو دوست دارم؟ حرف شوهرت رو باور می کنی؟
گفت: معلومه که نه! دارم می بینم که خیانت می کنه ، چطور باور کنم؟ معلومه که دروغ میگه
گفتم: پس حجابت….
اشک تو چشاش جمع شده بود
روسری اش رو کشید جلو
با صدای لرزونش گفت: من جونم رو فدای امام زمانم می کنم ، حجاب که قابلش رو نداره
از فردا دیدم با چادر اومده
گفتم: با یه مانتو مناسب هم میشد حجاب رو رعایت کرد!
خندید و گفت: می دونم ! ولی امام زمانم چــــــادر رو بیشتر دوست داره
می گفت: احساس می کنم آقا داره بهم لبخنــــــــــد می زنه.
اغلب ما خمیردندان ها را تنها به عنوان پاک کننده دندان ها می شناسیم؛ اما این تنها کاربرد آنها نیست. خمیردندان ها برای بسیاری از اشیا نقش یک پاک کننده یا جلا دهنده قوی را بازی می کنند. البته اینجا صحبت از خمیردندان هایی نیست که به شکل ژل هستند؛ بلکه صحبت در خصوص نوع سفید رنگ آن است.
بد نیست بدانید که برای هر کدام از کاربردهای زیر که از مسواک برای تمیز کردن چیزی صحبت شده است، بهتر است مسواکی را جداگانه در نظر بگیرید. البته می توانید مسواک های مستعملی که دیگر استفاده نمی کنید را به کار ببرید. در ادامه نکته هایی در خصوص استفاده از خمیردندان را مطالعه کنید.
دست های خود را خوشبو کنید
باقی ماندن رایحه نامطبوعی که به واسطه خرد کردن سیر یا پیاز، تمیز کردن ماهی و ��بر روی دست ها، برای بسیاری از ما ناخوشایند است. راه حل فوری، شستشوی دست ها با خمیردندان است.
جواهرات را جلا دهید
تنها با استفاده از یک مسواک نرم، یک پارچه لطیف و مقداری خمیردندان می توانید جواهرات خود را جان و جلایی تازه دهید. کافی است بخش های فلزی جواهرها را با استفاده از مسواک و خمیردندان شستشو داده و سپس با استفاده از یک پارچه نرم، پاک کرده و صیقل دهید. توجه به این نکته حائز اهمیت است که نباید به منظور حل کردن خمیردندان، جواهر را داخل آب بگذارید. همچنین مراقب مروارید ها باشید. خمیردندان می تواند به سطح خارجی مروارید صدمه وارد کند.
نقاشی های روی دیوار را پاک کنید
خمیردندان برای پاک کردن نقاشی های روی دیوارهای رنگ شده نیز کاربرد دارد. برای پاک سازی خطوط رنگی از دیوار، اندکی خمیردندان بر روی یک اسفنج مرطوب ریخته و دیوار را به آرامی با آن پاک کنید.
از خاصیت ضد بخار خمیردندان استفاده کنید
استفاده از خمیردندان برای جلوگیری از بخار گرفتن شیشه عینک ایده آل است. مقداری خمیردندان را به آرامی داخل شیشه (عینک شنا، ماسک غواصی، شیشه کلاه یا عینک موتور سیکلت و �� بمالید و سپس آن را به حدی که آثار سفید رنگ خمیردندان محو شوند، شستشو دهید.
خمیردندان را برای پاکسازی جای جوش ها بکار ببرید
برای رفع اثر جوش های صورت، قبل از خواب، روی جوش ها را به آرامی با خمیردندان بپوشانید و صبح هنگام، صورت تان را بشوئید. از این تکنیک می توانید برای پاکسازی اثر گزش حشرات نیز استفاده کنید.
ناخن ها را برق بیاندازید
خمیردندان برای بهداشت و البته درخشش ناخن ها نیز کاربرد دارد. تنها یک مسواک نرم و مقداری خمیردندان نیاز است تا از ناخن های خود، نمونه هایی قوی، سالم و براق بسازید.
بطری شیر بچه را بشوئید
برای شستشوی بطری شیر بچه ها، می توانید علاوه بر تمیز کننده های معمولی از خمیردندان نیز استفاده کنید تا آن را از بوی شیری که از قبل در آن باقی مانده به طور کامل پاکیزه نمایید. توجه داشته باشید که دقت در شستشوی بطری و پاکسازی کامل آن از اثرات خمیردندان از اهمیت بسیاری برخوردار است.
اثرات کف صابون را پاک کنید
شیشه حمام را با یک اسفنج نم دار و مقداری خمیردندان، تمیز کنید. در صورتی که اثر کف ها پاک نمی شود، پس از مالیدن مقداری خمیردندان، چند دقیقه صبر کنید و سپس آن را تمیز نمایید.
شیر دستشویی را برق بیاندازید
با استفاده از مقداری خمیردندان و یک اسفنج یا اسکاچ، به راحتی می توانید لکه های آب و کف را که بر روی شیر دستشویی باقی مانده و پاک نمی شوند را بزدایید.
لکه های آب و نوشابه را پاک کنید
اگر شما هم نسبت به باقی ماندن لکه های نوشیدنی بر روی زمین یا میز چوبی و ��حساسیت دارید، کافیست از مقداری خمیردندان به همراه یک پارچه نرم برای محو کردن شان کمک بگیرید.
به گزارش باشگاه خبرنگاران، یکی از کارهایی که نابینایان از انجام ان محروم هستند رانندگی با موتورسیکلت یا خودرو است زیرا برای رانندگی همیشه نیاز به یک حواس جمع و چشمانی بیناست تا موقعیت اطراف کاملا شناسایی شود اما این نکات نمی توانند برای نابینایان با اراده محدود کننده باشد.
"استوارت گان" مردی 39 ساله است که از قدرت بینایی محروم است توانست با علاقه ای که به موتورسیکلت دارد یک رکورد جدید را در قسمت سرعت برای خود به ثبت برساند تا نامش برای سال آینده وارد کتاب رکوردهای گینس شود.

این مرد از کودکی علاقه به رانندگی داشته است و از همان زمان با کمک پدرش توانست بدون آنکه اطرافش را ببیند محیط را تشخیص داده و موتور سواری یا دوچرخه سواری کند. البته در این راه بسیار اذیت هم شده و چندین بار آسیب های وحشتناکی به او وارد شده است.
این مرد انگلیسی چند روز پییش با یک موتور سیکلت مسابقه ای توانست پیستی را دور زده و خود را به سرعت 230 کیلومتر بر ساعت برساند. این سرعت باعث شکسته شدن رکورد سرعت شده و نام این مرد وارد کتاب رکوردهای گینس خواهد شد.

در این مطلب در بخش عکس بازیگران سایت تفریحی . کام برای شما عزیزان عکس احسان علیخانی درکنار بهنوش بختیاری را آماده کرده ایم.
خدا هم چادر داره ..
چادری که روی کعبه ست ..
چادر مشکی ای که تو سرما و گرما روی کعبه انداخته شده ...
آدم هایی ام که چادری اند ...
چون مثل خدا چادری روی سرشون انداخته شده . پس آروم می شن ..
آروم آروم
پس فقط به خاطر خدا اون چادر مشکی شون رو کنار نمیذارن ...
خیلی ها مرد رو شاهکار عقلی آفرینش می دونند و برخی دیگه میگن غفلت خدا باعث شده چنین موجودی پا به عرصه وجود بگذاره. بعضی ها مرد رو اسطوره رحمت می دونند اما عده ای دیگه این فرضیه نه چندان دور از ذهن رو قبول ندارند و تکامل مرد رو موجبات زحمت برای ساکنان نسوان زمین می دونند ! خلاصه از اونجا که از این حرف و حدیث ها زیاده و نمیشه یهویی یکیشو قبول کنیم و چون میدونم که خیلی مشتاقید تا بدونید که آخه چی شده که این آقایون از عرش به فرش اومدند و یه جورایی پاشون به این زمین خاکی رسیده از شما دوستان دعوت می کنم سوالات چهار جوابی زیر رو از نظر بگذرونید. ببینید نتیجه ای عایدتون میشه؟! گمون نکنم ولی اگه شد منم بی خبر نگذارید ...
چرا خدا مردها را آفرید؟
1. هدف خاصی نبود
2. گِل اضافه مونده بود
3. نسخه آزمایشی بود
4. اصلا کار خدا نبود
چرا خدا مردها را از روی زمین برنمی دارد؟
1. از نظر خدا مردها وجود خارجی ندارند
2. مگه ما روی زمین مرد هم داریم
3. وجود اینگونه از درندگان برای موازنه جمعیت روی زمین ضروری به نظر میرسد
4. حالا چه عجله ایه؟
اگه خدا مردها را نمی آفرید چی می آفرید؟
1. چیز خاصی نمی آفرید
2. پیراشکی
3. خروس دریایی
4. فضای خالی
اگر جمعیت مردها منقرض شود چه می شود؟
1. مگه قراره اتفاقی بیافته
2. خارشتر کویر لوت که آفت نداره
3. اکوسیستم به شرایط بدون انگل برمی گردد
4. یه هیولا کمتر دنیا قشنگتر
چه وقت مردها عاشق می شوند؟
1. چه وقت مردها عاشق نمی شوند!
2. هر وقت مامانشون بگه
3. چون یکدفعه می شوند خودشان هم نمی دانند که کی می شوند
4. یک روز از همین روزا !
مردها چه وقت عشق قبلی خود را فراموش می کنند؟
1. در همون وقتی که عشق جدید خود را کشف می کنند
2. جدید و قدیم نداره فقط بازیگر نقش زن عوض میشه .(قانون 4 نیوتن)
3. بستگی تام و تمام به میزان تستسترون دارد.
4. رابطه مستقیم با نظر مادر بزرگ کودک فهیم دارد.
مردها در مقوله ایجاد یک رابطه عشقی جدید در حکم چه چیزی هستند؟
1. فنر با ثابت بالا
2. پارچه استرچ
3. یک نوع ماده الاستیک با ساختار ناشناخته
4. کش تیرو کمان
مردها معمولا هر چند مدت یکبار عاشق می شوند؟
1. هر شب
2. هر وقت که خدا بخواد
3. هر وقت تستسترون بگه
4. سیکل خاصی ندارند
مردها وقتی تصمیم به ازدواج می گیرند چه کار می کنن؟
1. اون موقع نمی تونن کار خاصی بکنن!
2. تمام تلاششون رو می کنن که بتونن یک کاری بکنن!
3. به مامانشون می گن که یک کاری بکنه چون دیگه وقتشه که اونا رسما خیلی کارا بکنن!
4. می رن کلاس آمادگی جسمانی!
وقتی مردها تصمیم می گیرن ازدواج کنن چی می گن؟
1. چیزی نمی گن چون وقت عمله
2. وقت نمی کنن چیزی بگن
3. اولش چیزی برا گفتن ندارن ولی بعد که خرشون از پل گذشت نطقشون باز میشه
4. در این برهه از تاریخ طبیعی هیچ کس نمی فهمه که اونا چی می گن
مردها چطور زن زندگی شون رو می گیرن؟
1. با دست
2. با تور
3. با چنگول
4. با زبون
معیار مردها برای انتخاب همسر چیه؟
1. هر که پیش آمد خوش آمد
2. به روش جستجوی ترتیبی در لیست سیاه
3. ده بیست سی چهل
4. به قول مادر بزرگ پسر، دختر مثل پارچه می مونه هر روز یه مدل بهترش میاد، وامیستن بهترش بیاد
خب، خسته که نشدید؟ آخرش گرفتید که چرا خدا مردها را آفرید؟ نگرفتید؟! ای بابا عجب معمایی شدااااا ... خداییش چند بار گفتید واقعــاً که، واقعــاً که ! خیلی به مردها خندیدید؟! قد خوردن یه یخ در بهشت با طعم زرشک دلتون خنک شد!؟ اشکالی نداره ولی شاید شنیده باشید که میگن : خدا مردها را آفرید كه گاهی خانمها را بخندانند و اغلب اوقات هم آنها را حرص بدهند !
از طنز منز که بگذریم یه جا نوشته بـــود :
مرد از آن دسته معدود موجوداتی است كه
وقتی نمیبینی اش انگار چیز بزرگی كم داری
چیزی قد تمام دوست داشتن هایت
كه به یقین با دیگران تكرار نمیشود
چگونـه میتـوان بین آسمان و زمیـن مدتـها معلـق بود؟!
اگر دقت کنید همه اینها عصایی به دست دارند
و پایه عصا بر روی چیزی مانند یک سجاده قرار گرفته است
بقیه قضایا فقط سلب توجه بیننده از همین دو نکته است
به تصویر زیر توجه کنید
یک صفحه فلزی کوچک که جایی برای نشستن روی آن تعبیه شده
و یک عصا که بین صفحه بالا و پایه مخفی ارتباط برقرار کرده ...
حالا یکبار دیگر به این تصویر نگاه کنید تا متوجه این کلک ظریف بشوید